ارتباط بين دين با علم ، ارتباطي ناگسستني است . چرا كه خداوند متعال پديد آورنده آن مي باشد و با آفرينش كون و مكان ، ظهور و بروز علم در كنار دين نيز ضروري مي نمايد . بنابراين هم دين و هم علم ، دو حقيقتي هستند كه به ثبوت آفرينش منجر مي شوند . خداشناسي ديني كه از زبان اولياي الهي تبيين شده با خداشناسي طبيعي و كيهاني كه از زبان دانشمندان بيان شده است هر دو داراي مقبوليت و رواج مي باشد .
در اينجا به تقارن ديدگاههاي ديني و علمي درخصوص علت و فلسفه وجود و وجوب روزه مي پردازيم . روزه و روزه داري نه تنها به خاطر تأمين سلامت و صحت بدن آدمي حائز اهميت مي باشد ، بلكه موجب تأمين سلامتي روح و جان نيز هست . چرا كه انسان موجودي است سه بعدي ، داراي بعد روح ،جسم و ذهن و هر سه بعد با يكديگر موجب معني يافتن وي مي شود . به عيارت ديگر چنانچه عقل و لزوم سلامتي جسمي آدمي حكم كند ، همان نيز به لزوم سلامتي روح حكم مي نمايد و انساني كه به دنبال سلامتي روح خويش در كنار جسمش نباشد نمي توان از او به عنوان انساني سالم و تكامل يافته ياد نمود. بنابراين در مورد روزه كه يكي از واجبات ديني است ، مي توان گفت : «كه روزه داري عبارت است از اجراي يك برنامه مذهبي بهداشتي كامل جسمي و روحي »
در اين مقاله هدف ، اهميت روزه از نظر بهداشت روحي و جسمي است . پروفسور «الكسي سوفورين» مي گويد : « جسم به هنگام روزه به جاي غذا از مواد داخلي استفاده مي كند و آنها را مصرف مي كند و مواد كثيف و عفوني كه ر جسم هست و ريشه و خميره بيماري است ، از بين مي رود و بدين طريق روزه سبب بهبودي همه بيماري ها است . از اين رو جسم خود را به وسيله روزه از داخل نظيف و پاكيزه مي كند .»
بنابراين روزه داري باعث هضم چربي هاي ذخيره در بدن ، دفع سموم فلزي و غير فلزي وارده از محيط اطراف، ايجاد اعتدال بيولوژيكي و شيميايي بدن و ... مي گردد. به قول يكي از دانشمندان روم باستان : «اولين بيماري، مربوط به پرخوري بود و نخستين درمان نيز روزه گيري است .»
دكتر «اتوبوخنگر» در سخنراني خويش به سال 1965 در يك كنگره پزشكي كه در بغداد و به ميزباني انجمن پزشكي عراق برگزار گرديده ، به بيان اهميت روزه پرداخته است. وي در اين سخنراني نتيجه مثبت چهل و پنج سال روزه درماني مريضان خود كه بالغ بر پنجاه هزار نفر بوده اند را ارائه نموده است و آنچه كه در اين سخنراني قابل توجه است ، اينكه معمولاً روزه درماني وي چهارهفته طول مي كشيده است . يعني تطابق و تساوي زماني آن با يك ماه روزه داري . آنچه مهم و قابل توجه است اين همان زماني است كه در قرآن براي روزه داري از آن ياد شده است . يعني يك ماه تمام روزه داري براي تكامل روح و صحت جسم. بر اساس فرمايش حضرت رسول اكرم (ص) كه « المعده البيت الداء و الحميه هي الدواء» يعني : «معده آدمي كانون بيماري ها است و پرهيز و امساك نيز داروي و بهترين روش درمان بيماري ها است .»
وي مي گويد : «بهترين درمان بيولوژيكي اين است كه به وسيله دفع مواد مضر و تجويز علاج طبيعي ، نيروهاي درمان كننده يك ارگانيسم يا يك موجود زنده را طوري آزاد كنيم كه وقتي بسيج شدند ، بيماري هاي مزمن و حاد را شكست بدهند . ما در روش درمان سعي مي كنيم سلامت پايدار و كامل را در همان زمانيكه طبيعت براي اين گونه نوسازي لازم دارد بازگردانيم . درمان بيولوژيكي و مخصوصاً روزه ، به بهترين وجه اين خواسته را برآورده مي سازد.»
البته وقتي يك انسان موحد روزه مي گيرد ، منظور و مقصود او جز طاعت امر الهي نيست كه از آن مي توان به ايمان وفاداري و ايمان فرمانبرداري ياد كرد . يعني صداقت و ثبات قدم در انجام واجبات الهي . همچنين شايد اين وهم در برخي حاصل شود كه چرا روزه داري ؟
ما مي توانيم با استفاده از دارو و مراجعه به پزشك به درمان خود بپردازيم . آنچه كه در اينجا قابل تأمل است اينكه تندرستي آدمي به دو قسم مي باشد : طبيعي و مصنوعي .
تندرستي طبيعي را كه از مقاومت بافتها در برابر بيماريهاي عفوني و دژنرانيو و تعادل دستگاه عصبي ناشي مي شود گرامي ميداريم ، نه سلامتي مصنوعي را كه بر رژيم غذايي ، تزريق واكسنها ، سرم ها ، محصولات غدد ، داخلي ، ويتامينها ، آزمايشهاي مكرر پرداخته شود كه به اين پرستاري ها نيازمند نباشد . علم طب ، به بزرگترين پيروزي خود ، روزي نائل خواهد شد كه بتواند آثار بيماري و خستگي و ترس را از ميان بردارد ، تا آدميان از آزادي و مسرتي كه محصول تكامل اعمال بدني و رواني است ، برخوردار شوند.
اما خداوند متعال با امر به بندگان خود ، به روزه داري ، مسرت روحي و فيزيكي را به آنها اعطا نموده است . اين امر هيچ گونه دخالت غير طبيعي و مصنوعي در كاركرد صحيح و مرتب بافتها و اندامهاي بدن آدمي ندارد . بلكه روزه داري همان كمال مطلوب رسيدن به اعمال مرتب و صحيح تمام اجزا و اندام آدمي و نيز كمال روحاني او است .
«هنري ديل» در يكي از سخنراني هاي خود از پيروزي هاي چهل ساله اخير علم درمان شناسي سخن گفته و به كشف سرم هاي پادزهري و واكسنها و هورمون ها و انسولين و آدرالين و تيروكسين و غيره و تركيبات آلي آرسنيك و ويتامينها و مواد تازه ديگري كه با سنتز حاصل شده و براي تسكين درد يا تحريك اعمال ناكافي بدن سودمندند ، همچنين به بناهاي عظيم آزمايشگاه هاي صنعتي و كارخانجات دارويي اشاره كرده است.
مرحوم «پروفسور الكسيس كارل» در بيان اين پيشرفتها مي گويد : « بديهي است كه اين همه پيشرفتهاي شيمي فيزيولوژي اهميت زيادي دارند و براي ما رفته رفته اعمال پوشيده بدن را روشن مي سازند و طب را بر پايه محكم و صحيحي مي گذارند ، ولي آيا مي توان از هم اكنون آنها را چون پيروزي بزرگ آدمي در تأمين سلامتي تلقي كرد؟ بعيد به نظر مي رسد.»
آنچه مهم است اينكه ، سلامت مصنوعي موجبات ارضاي روحي و رواني انساني امروزي نيست و اغلب آزمايشهاي مكرر طبي بعضاً باعث خستگي روان انسان ها گرديده است . اكثر داروها و درمان ها گران تمام مي شود و نتايج زيادي هم به بار نميآورد. جامعه صنعتي امروز علاوه بر ازدياد امراض فيزيكي و روحي آدمي ، موجبات سلب نشاط ، آرامش و قدرت جسمي و روحي او را فراهم نموده است : و اين همه معضلات و مشكلات جز با روي آوردن به انجام امور ديني در كنار علم ميسر نمي گردد.
نكته ديگر اينكه بين روزه داري با خودداري از تغذيه ، تفاوت است . روزه داري در معناي علمي آن رعايت كليه اصول اساسي مربوط به تغذيه صحيح در زماني خاص و پرهيز و دوري از خوردن و آشاميدن در يك فاصله زماني خاص ديگر مي باشد كه هيچ تأثيري بر كم شدن فهم و قواي شعوري انسان ندارد ولي خودداري از تغذيه يا به عبارتي گرسنگي در انسان ، موجب پائين آوردن راندمان ذهني و عقلي او مي شود . چون گرسنگي و خودداري از تغذيه در ساعات شبانه روز به صورت نامنظم و غيراصولي ممكن است انجام پذيرد.
يكي از مشكلات حاصله بيولوژيكي در وجود انسان ، ظهور و حركت فزاينده سموم متابوليكي است كه به مرور موجب مسموم شدن بافتها و اندام آدمي مي گردد. سموم متابوليك كه نقش تعيين كننده اي در شيوع بيماري دارند ، اكثراً از متابوليسم پروتئين پديد مي آيند . اما متابوليسم كربوهيدراتها چون اسيد لاكتيك ، نيز اين سموم را توليد مي كنند . اين مواد بايد به روش طبيعي دفع شوند ، كه يكي از عمده ترين روشهاي طبيعي دفع اين مواد زايد ، روزه داري مي باشد .
به عبارت ديگر تفاوت بين گرسنگي و با روزه داري عبارت است از : گرسنگي نوع اجبار و اعتراض داخلي به وجود مي آورد كه موجب اختلال در سلسله اعصاب مركزي و وجود اختلال در عروق (جريان خوني و رگ ها ) و ديگر اندام و بافتهاي شخص گرسنه مي شود ولي روزه دار چون با اختيار خود و اطاعت از اوامر الهي اقدام به امساك و پرهيز از خوردن و آشاميدن مي نمايد، بنابراين علم و آگاهي (وضع فكري) او به اين امر موجب هدايت كاركردي (اعمال متابوليك) تمام بدن وي مي گردد.
پژوهش هاي وسيع يك كلينيك روزه گيري نشان مي دهد كه بيماري «پارادنتوز» به هنگام گرسنگي بسيار ، وخيم مي شود ولي در موقع روزه خوب مي شود . همچنين آسيب «ميوكارد» را مي توان در اثر افزايش جريان خون و منبع اكسيژن ماهيچه قلب تسكين داد . اين موضوع را مي توان با گرفتن نوار قلب به نحو آشكار نشان داد .
تفاوت ديگري كه دكتر «اتوبوخنگر» بين گرسنگي با روزه داري بيان مي كند : در پايان (زمان) روزه درماني (روزه داري) افزايش تنوس (خاصيت انقباض عضلات) ميو كارد ، در عكسبرداري از قلب مشهود است. هنگام ضعف ناشي از گرسنگي، ورم «اودما» ايجاد و تشديد مي شود و موجب پديد آمدن ورم و رسوبات «ليپوفيل ديستروفي» و تراكم چربي در بافت ها مي شود . هنگام روزه گرفتن رسوبات چربي و ورم «ادوما» كاهش مي يابد، يا به كلي از بين مي رود و گرفتن رژيم مناسب در پايان(زمان) روزه ، اثر درماني روزه را افزايش مي دهد .
اما با توجه به تبيين تفاوت بين گرسنگي يا روزه داري ، آنچه كه در ادامه قابل بيان است ، فوايد و مزاياي عمده روزه داري ميباشد .
توليدات فاسد شونده بدن در سه يا چهار روز اول روزه داري، ممكن است بحران تازه اي با ايجاد تپش قلب ، ضعف و سرگيجه هاي موقت در وضع مزاجي روزه دار پديد آورد. ولي اين حالات قابل تحمل است و جاي نگراني نيست . گاهي ممكن است جوش هايي در سطح بدن ظاهر شود، زبان بار پيدا كند ، دهان و پوست بدن بوي بد بدهد . بعضي اوقات (دربرخي افراد ممكن است) تب خفيف و ادرار غليظ عارض شود ، مثل اين است كه عمل دفع مواد زايد بدن تشديد گرديده است. در اين هنگام ميزان شيره «اينديكان» و چربي«گزانتول» در خون بسيار بالا مي رود و دفع اين مواد (هنگام روزه) از طريق ادرار به ده برابر مي رسد.
به بياني ديگر در روزه ابتدا گرسنگي و گاهي نوعي تحريك عصبي و بعد ضعفي احساس مي شود ولي در عين حال كيفيت پوشيده اي كه اهميت زيادي دارند به فعاليت مي افتند. قند كبد به خون مي ريزد و چربي هايي كه زير پوست ذخيره شده اند و پروتئين هاي عضلات و غدد و ... سلول هاي كبدي آزاد مي شوند و به مصرف تغذيه بافتها مي رسند .
بالاخره تمام اعضا مواد خاص خود را براي نگهداري تعادل محيط داخلي و قلب ، قرباني مي كنند و به اين ترتيب روزه تمام بافتهاي بدني را مي شويد و آنها را عوض مي كند . دكتر «ژان فروموزان» ، روش معالجه روزه اي را به شستشوي احشاء تعبير مي كند كه روزه دار در آغاز روزه ، داراي زباني باردار است ، عرق بدني زياد دارد ، دهان بو مي گيرد ،گاه آب از بيني راه ميافتد و اين ها علامت شروع شستشوي كامل بدن است . پس از 3 تا 4 روز بو برطرف مي شود ، اسيد اوريك ادرار كاسته شده و شخص احساس سبكي و خوشي خارق العاده مي كند در اين حال اعضاء هم استراحتي دارند .
از ديگر فوايد روزه داري (همانگونه كه در قبل آمد) هضم چربي هاي ذخيره بدن ، دفع سموم فلزي وارد شده به بدن از محيط اطراف ، برقراري اعتدال بيولوژيكي و شيميايي در بدن و ... مي باشد ، كه اختصاراً به بيان هر يك از آنها مي پردازند .
همانگونه كه مي دانيد مواد غذايي كه در طي شبانه روز وارد بدن مي گردد، دو وظيفه اصلي در بدن دارد : يكي تأمين احتياجات بيولوژيكي و شيميايي بدن است كه بر اثر فعاليت هاي روزانه در بدن به مصرف رسيده و ديگري تأمين دماي غريزي بدن و ايجاد نيروي محرك لازم براي فعاليتهاي دروني و بيروني آن است .
پس، هر فردي به دو منظور فوق نياز به مصرف مقداري معين پروتئين ، چربي ، مواد قندي ، ويتامين ها ، كربوهيدراتها و آب دارد ولي در عمل آدمي نمي تواند مطابق نيازهاي بدن خويش مواد غذايي مورد نياز روزانه را استفاده نمايد. چرا كه برخي از فعاليتهاي روزانه وي از قبل غير قابل پيش بيني مي باشد . بنابراين امكان زياده يا نقصان وجود مواد آلي و معدني در بدن ميباشد كه هر كدام موجب ايجاد خلل در بافتها مي شود .
ولي آنچه بعضاً در مصرف مواد غذايي روزانه در اكثر قريب به اتفاق افراد اتفاق مي افتد ، ورود مواد غذايي مازاد بر احتياج در بدن است كه به صورت قند و چربي در بافت هاي مختلف بدن جمع و ذخيره مي شود .
قند در بدن يا به صورت قند فعال (گلوكز) است كه آماده احتراق و ايجاد نيرو است و يا اينكه به شكل غير فعال و ذخيره اي (گليكوژن) مي باشد كه به صورت مولكولهاي درشت تري در بدن ذخيره شده و در صورت لزوم تبديل به گلوكز مي شود . تنها عضوي از اعضاي بدن كه بيشتر از ساير اعضا اقدام به ذخيره سازي مواد زايد مي نمايد ، كبد است . در مواقعي كه بدن نياز به گلوكز داشته باشد قند ذخيره در كبد به گلوكز تبديل شده و وارد خون مي شود تا پس از سوختن ، انرژي لازم را در بدن ايجاد نمايد . البته بايد توجه داشت كه قند مازاد بر نياز بدن ، پس از تغييرات چندي در بافتها تبديل به چربي شده و ذخيره مي شود ، از طرفي به علت اينكه قند ذخيره شده در بدن كودكان و افراد مسن كمتر از افراد جوان و بالغ مي باشد و باعث بروز زودرس گرسنگي و پائين آمدن مقاومت بدن آنها مي شود بدين خاطر در دين مبين اسلام روزه بر اين قشر واجب نيست .
مريضان و مسافران و اطفال و پيران فرتوت و زنان باردار از روزه معافند .
دكتر بوخنگر مي گويد : « متأسفانه افرادي هستند كه تصلب شرائين در آنها به صورت زودرس شروع مي شود. چنين افرادي قدرت واكنش در برابر انگيزه روزه درماني ندارند ، اما خوشبختانه عده زيادي از افراد مسن هستند كه قدرت واكنش آنها خوب است . مسلماً نمي توانيم بگوئيم كه هميشه سن واقعي با سن بيولوژيكي بدن برابر است.»
اما چربي ها كه مصرف آنها هم باعث ايجاد انرژي در بدن شده و هم باعث به وجود آوردن برخي اسيدهاي چرب در بافتهاي بدن مي شود . ولي مصرف چربي مازاد بر نياز بافتها در هر روز به تدريج موجب تراكم و سفت تر شدن آنها در اعضاي بدن ميگردد كه علاوه بر بروز بيماري چاقي ، موجب بروز بيماريهاي عروقي از قبيل تصلب شرائين و انسداد عروق خوني كه در نهايت چه بسا منجر به سكته هاي مغزي و قلبي شود ، مي گردد. بنابراين يكي از بركات ماه مبارك رمضان و روزه داري در اين ماه (علاوه بر آثار تربيتي و معنوي آن) باعث مي شود كه چربي هاي اضافه بدن شخص روزه دار مصرف بشود و بعد اگر مجدداً چربي هايي جاي آنها را در ماه هاي بعد بگيرد تازه و غير متراكم باشد.
تجمع چربي در اعضاي مختلف مانع كار و فعاليت طبيعي و آزاد عضو شده و بيشتر از حالت عادي عضو را به زحمت مي اندازد ، مانند تجمع چربي در اطراف قلب كه كارش را سنگين كرده و آن را تحت فشار قرار مي دهد . ذرات چربي دور اعضا علاوه بر ساير عوارض مانند بيماري هاي قلبي و غيره ، چون قادرند بعضي از سموم آلي (مانند d.d.t)را در خود جذب نمايند ، بنابراين نقش اساسي را در بعضي از مسموميتهاي حرفه اي (مسموميتهاي ناشي از شغل و پيشه) بازي مي نمايد.
يكي ديگر از فوايد روزه داري ، دفع سموم وارده به بدن مي باشد . از آنجائيكه انسان در طي دوران حيات خود به صورت مستقيم در تماس با مواد سمي و مضر خارجي مي باشد كه اين سموم غالباً موجب مسموميتهاي خفيف و به تدريج مزمن ميشود .
با توجه به اين كه ذرات بي شمار و بي نهايت ريزي از عناصر و مواد شيميايي دائماً در فضا معلق بوده و هوا را آلوده مي نمايد و اين همان هوايي است كه در هر دقيقه هر كسي چندين ليتر از آن را فرو برده و از طريق ريه ها وارد خون مي كند ، آدمي در هر دقيقه 16 نفس مي كشد ، هر تنفس يك دم و يك بازدم معمولي دارد كه شمارش ، نوع و مقدار هوايي كه وارد و خارج ميگردد ، معين بوده و خودكار و اتوماتيك انجام مي گيرد ولي تنفس عميق سبب مي شود نزديك به دو ليتر هوا كه 1.5 ليتر بيشتر از هواي دم عادي است و به نام هواي تكميلي وارد ريتين گردد و در بازدم شديد و عميق باز 3.5 ليتر هوا كه مجموعه اي از بازدم عادي و هواي اندوخته است، به نام ظرفيت حياتي از دهان خارج مي شود و چون در بازدم بسيار عميق هم ششها نمي تواند كاملاً روي هم جمع كند ، لذا حدود يك ليتر هوا به نام هواي هميشگي در ريه ها باقي مي ماند . از اين رو هر گز نمي توان اهميت تغييرات هوا و مخصوصاً آلودگي آن را با مواد مضر و نامأنوس ناديده گرفت به خصوص اگر از آخرين نظريات متخصصين و دانشمندان رشته هاي مختلف طبي و بهداشتي داير بر ازدياد امراض مختلف ناشي از آلودگي هوا درميان شهر نشينان و ساكنين مناطق صنعتي با خبر باشيم .
از طرفي بايد توجه داشت كه اجسام در شيمي ممكن است داراي يكي از سه خاصيت شيميايي مختلف زير باشند : يا داراي خاصيت اسيدي هستند (مثل جوهر نمك موجود در سركه ، جوهر گوگرد و تمام مشتقات شبه فلزي كه پس از مجاورت با آب اثر اسيدي از خود نشان مي دهد .) و يا داراي خاصيت قليايي مي باشند (مانند : آهك زنده يا مرده ، سنگ قليا و آمونياك) و يا اجسامي خنثي به شمار مي روند (مانند نمك طعام) كه بنا به اقتضاي محيطي و مكاني ممكن است انسانها در طي شبانه روز به طور مستقيم و يا غير مستقيم با مواد و اجسام مختلف در تماس باشند كه باعث ورود سموم فلزي به بدن مي باشد.
اين سموم يا به صورت املاح فلزي محلول در مايعات (به ويژه آب) و يا به صورت ذرات معلق (گازهاي سمي) مي باشد كه در تماس آدمي (مستقيم و غير مستقيم) با آن در نهايت وارد خون مي شود كه مقداري از اين سموم دفع شده و مقداري ديگر جذب خون مي شود و به مرور موجب بروز بيماريهاي خوني و ... مي گردد. اينكه اسلام تأكيد مي كند كه در هنگام روزه داري تنفس و فروبردن دود و بخار غليظ يكي از مبطلات روزه است بدين خاطر است كه اثرات سوء سمي ذرات معلق در هوا زياد مي باشد . بنابراين روش درماني ، منحصر به فرد در اين زمينه ها ،عبارت است از : ايجاد تغييرات اساسي در وضع بيولوژيكي و حالت فيزيكي و شيميايي محيط خون و نسوج (بافتها) و سلولها ، كه آن نيز در حال سلامتي منحصر به حال روزه داري است . تغييراتي كه در حال روزه داري از لحاظ بيولوژيكي و حالت فيزيكي و شيميايي در خون و در نتيجه در سلولها و بافتها حاصل مي شود ، شرايط فيزيكي و شيميايي خون را تغيير داده ، بالاخره منجر به حل سموم فلزي رسوب شده در اعضاء و دفع آنها از راه كليه ها مي گردد، كه وقتي اين تغييرات به مدت طولاني و با دو تناوب مشخص (در حال ناشتايي و افطار كردن) انجام پذيرد ، مؤثر خواهد بود.
وبالاخره اينكه روزه همچون ساير اعمال عبادي است كه از سوي خداوند متعال بر بندگان خويش واجب شده و نيز مقدمه جهاد اكبر است كه در ميان تمام اديان و به طور كامل تر و جامع تر در بين مسلمين رايج مي باشد ، بكوشيم تا در اين ماه شريف نهايت بهره و استفاده را از الطاف و عنايات حضرت حق تعالي ببريم و با طلب از درگاه ايزد منان رستگاري خويش و تمام بشريت را آرزو نمائيم كه :
] وَ اِن تَصوُموا خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم تَعلَمُون [ « اگر روزه بگيريد به نفع شما است ، چنانچه آن را درك كنيد» (سوره بقره ،آيه 184)
و در خاتمه كلام به اين بيان شيواي فيلسوف معروف آلماني ، «اكهارت» بسنده مي شود كه :
«اگر بپرسند چرا دعامي كنيم ؟ چرا روزه مي گيريم ؟ چرا احسان مي كنيم ؟ در پاسخ مي گوئيم : زيرا خداوند در باطن ما تجلي مي كند و روان ما در اسيه پروردگار تولدي تازه مي يابد .»
و نيز « ثواب روزه و حج قبول آن كس برد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد »
منابع:
ماهنامه فرهنگي ، قرآني تسنيم
كتاب نقش روزه در درمان بيماري ها
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست
آمد رمضان به خدمت دل
و آن کس که دل آفرید با ماست
من را در پای سفرههای افطار و سحر از یاد نبرید و از دعایتان محروم نکنید.
شاد، خوش، پیروز و سربلند باشید.
برخي از ثمرات اعتقاد به منجی (حضرت مهدی)
کمال خواهي، از ابعاد مهم فطري انسان است و آدمي ميکوشد موانع رسيدن به اين هدف بزرگ را از سر راه بردارد. از آن روي که همواره انسان در راه رسيدن به کمال با مشکلات رو در روي ميشود و خود هميشه توانا به گذر از اين مشکلات نيست، ميل فطري به منجي و ياور بيروني، خود را در او مينمايد.
بنابراين، منجيگرايي يا منجي خواهي در آدمي، ميلي فطري است که از آغاز خلقت بشر در نهاد او بوده است. وجود اين چنين ميل فطري در انسان نميتواند لغو باشد، زيرا ميل فطرياي در غير اين صورت، خداي حکيم خلقتي لغو کرده است. افزون بر اين، نجات خواهي فطري در بشر، بر وجود هميشگي نجاتدهنده براي او دلالت ميکند. خداي سبحان، اصليترين منجي انسان از هلاکت و بدبختي است، زيرا او پيامبران و پيشوايان بزرگي را به سوي مردم فرستاد تا نجات حقيقي را به آنان بفهمانند و منجي واقعي را نشانشان دهند و بگويند چه کسي و چگونه آنان را نجات ميدهد. بنابراين، هدف اساسي پيشوايان آسماني نجات انسان از ظلمت به نور و از شيطان به خداوند بوده است. البته کساني نيز در مقابل آنان، جاهلانه يا غرضورزانه، ميل فطري انسان به منجي را به انحراف کشاندهاند و او را از آب حيات و نجات به سراب هلاکت رساندهاند و از منجيان واقعي دور نمودهاند و به دام خود يا ديگر منجيان دروغين افکندهاند. از اين روي، ميدان زندگي آدمي هميشه جولانگاه نبرد حقخواهان و باطلگرايان بوده است.
در اين عرصه، پيامبران و رهبران الهي براي نجات بشر از چنگال ستمگران و جاهلان بسيار کوشيدهاند و کاميابيها و ناکاميهاي فراواني ديدهاند. با وجود اين، آنان به مردم وعده دادهاند که سرانجام کسي خواهد آمد و جامعة انساني را به گونة کامل از همة بدبختيها نجات ميدهد.
گفتني است، هر چند به علتهاي گوناگون اديان و مذاهب متعددي در جوامع بشري پديد آمده، منجيگرايي از جمله آموزههاي مشترک آنها به شمار ميآيد. اديان و مذاهب، دربارة شخصيت منجي و اينکه او کيست و کي خواهد آمد و چه خواهد کرد، نيز نظر واحدي ندارند. بنابراين ، شايسته است فرهنگ منجيگرايي در هر يک از اديان و مذاهب بررسي گردد تا حقيقت براي همگان آشکار شود. اين کار در حجم يک مقاله نميگنجد بلکه بايد در مقالات متعددي در قالب پاياننامه يا کتاب به آن پرداخت. از اين روي، در مقالة حاضر امتيازهاي منجي در باور شيعة اماميه بيان ميشود تا مجالي پديد آيد براي کساني که ميخواهند دربارة منجي حقيقي و ويژگيهاي آن تحقيق کنند.
در اين مقاله، علاوه بر يادآوري کلياتي دربارة اصطلاحشناسي نجات و پيشينه بحث نجات، منجيگرايي شيعي (شيعه اماميه) و خاستگاه آن بيان ميشود، سپس امتيازهاي منجي در باور شيعه، در بخشهاي اصلي مقاله بيان ميگردد. اين ويژگيها عبارتاند از وجود عنصري و بالفعل، امامت، عصمت، افضليت، فايده بخشي، ارتباط با مردم، عدالتگستري کمال محور و کامل کردن رشد عقلاني و علمي بشر. گفتني است، ويژگيهاي مذکور در سه بخش تنظيم شده است:
1. ويژگيهاي شخصيتي منجي؛
2. ويژگيهاي منجي در عصر انتظار؛
3. ويژگيهاي منجي در عصر ظهور.
اصطلاحشناسي نجات
«النجاء» جدا شدن چيزي از شيء ديگر معنا ميشود. «نجوة» به معناي زمين بلند است؛ زميني که سيل آن را نميگيرد. به دليل اينکه مکان بلند نجات دهندة از سيل است، آن را نجات ميگويند.
معناي مشترک در ماده «ن، ج، و» کنار زدن و خلاص کردن است و خلاص کردن شخص از هلاکت و کنار زدن او از محيطي که در آن قرار دارد از مصاديق آن به شمار ميرود.
نجات امري عدمي و سلبي است، ولي سعادت، امري وجودي به شمار ميآيد، زيرا نجات به معناي برکناري از رنجهاست، ولي سعادت، همة بهرههاي انساني، لذتها و نيز برکناري از درد و رنجها به شمار ميرود. سعادت، شکوفا شدن همة استعدادها و رسيدن انسان به عاليترين قلههاي وجود است. به عبارت ديگر، سعادت در انسان، با رسيدن به خيرات جسماني و روحاني و متنعم شدن به آنها پديد ميآيد بنابراين، ميتوان گفت انسان سعادتمند، نجات يافته نيز به شمار ميرود، اما ممکن است کسي نجات يابد، ولي به سعادت نرسد.
پيشينه بحث نجات
بحث نجات در عهدين بيان شده است. براي نمونه، يهوديان در اشعيا نبي و مزامير، خداوند را نجات دهندة اصلي انسان ميدانند. مسئله نجات در مسيحيت نيز از نخستين قرن ميلاد مسيح مطرح شد. نجاتشناسي مسيح که بر الوهيت مسيح مبتني است، ميراث به جا مانده از پولس، مهمترين شخصيت تأثيرگذار در تاريخ و الهيّات مسيحيت فعلي ياد ميشود. بنابر باور او، جهان تحت سلطة نيروهاي شيطاني است که بايد يک منجي الهي بيايد و آن را نجات دهد.
با اينکه در قرآن کريم و احاديث اسلامي، انواع نجات مانند نجات از گناه، نجات از ظلمت، نجات مظلومان و... مطرح شده، متکلمان و فيلسوفان مسلمان نيز با الهام از آيات الهي و سخنان پيشوايان معصوم(عليهم السلام) ذيل مباحث خير و شر به آن پرداختهاند.
در اديان غير الهي نيز به گونة مشترک مطرح شده که انسان، روزي از تمام سختيها نجات مييابد. البته هندوها ميگويند نجات انسان پس از مرگ تحقق مييابد ولي بيشتر اديان غير آسماني و از جمله بودا بر اين باور است که انسان بايد در اين دنيا نجات پيدا کند.
منجيگرايي شيعي و خاستگاه آن همه اديان غير اسلامي و نيز تمام مذاهب و فرق اسلامي، ظهور منجي يعني حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) را قبول دارند، اما برخي از نظريات آنها دربارة ويژگيهاي او مختلف است. از اين روي، منجيگرايي در هر مذهب و فرقهاي گونة خاصي مييابد که با ديگري متفاوت است. منجي در مذهب شيعه اماميه نيز تفاوتها و ويژگيهايي دارد که به لحاظ آنها ميتوان نوعي منجيگرايي به نام منجيگرايي شيعي را معرفي نمود و امتيازهاي آن را بيان کرد.
گفتني است، خاستگاه و سرچشمه منجيگرايي شيعي، کتاب و سنت است؛ يعني شيعه براساس قرآن کريم و احاديث پيشوايان معصوم(عليهم السلام) براي منجي ويژگيهايي ذکر ميکند که در اديان، مذاهب و فرقههاي ديگر يا اصلاً وجود ندارد و يا به گونة ناقص بيان شده است. بنابراين، در مقالة حاضر بحث امتيازهاي منجي در باور شيعه، در سه بخش بيان ميشود:
1. ويژگيهاي شخصيتي منجي
الف) وجود عنصري (مادي) و بالفعل:
به باور شيعه، منجي بشر کسي است که الان در اين دنيا وجود دارد. اين مطلب، با دليل عقلي و نقلي اثباتنشدني است.
از جمله ادلّة عقلي اثبات وجود منجي در اين عالم، قاعدةلطف ، امکان اشرف و نيز واسطة فيض بودن اوست. بنابر گفته فيلسوفان، وجود، حيات، علم، قدرت، رحمت و ديگر کمالات از مبدأ فياض به موجودات پايين نميرسد، مگر آنکه در مرتبة سابق به موجودات اشرف رسيده باشد.
علامه طباطبايي(رحمه الله)، معناي قاعده امکان اشرف را چنين ميداند که ممکن اشرف بايد در مراتب وجود از ممکن اخسّ، جلوتر باشد؛ چنانکه بنابر گفته مرحوم ملاصدرا، اگر ممکن اخسّ وجود بيابد، بايد ممکن اشرف پيش از آن موجود شده باشد. در غير اين صورت، بايد ممکن اشرف و ممکن اخسّ با هم وجود بيابند. لازمة چنين چيزي، صادر شدن دو چيز در يک مرتبه، براي ذاتِ واحدي از واجب لِذاته است که محال و باطل است.
چنانچه بگوييم موجود اشرف پس از تحقق موجود اخسّ، و به واسطه او وجود مييابد، معلول از علتش اشرف و اقدم خواهد بود که محال و باطل است. بنابراين، برهان امکان اشرف بر دو مطلب اساسي دلالت دارد: نخست اينکه سلسلة مخلوقات از عالم مادي محض به بالا يکسان نيست، يعني آنها در يک رتبه قرار ندارند بلکه برخي به لحاظ وجودي از ديگري برتر، شريفتر و مقدمترند و شريفترين آنها در رأس هرم خلقت جاي دارد؛ دوم اينکه استمرار و بقاي عالم امکان از ماده محض به بالا به هستي موجود اشرف بستگي دارد، زيرا ممکن نيست مخلوقات پايينتر موجود باشند ولي موجود اشرف وجود نداشته باشد بلکه به عکس، موجوديت مخلوقات اخسّ، دليل بر وجود مخلوق اشرف است، زيرا گفتيم هيچ کمالي از مبدأ فيض به موجود اخس نميرسد، مگر اينکه پيش از آن به موجود اشرف رسيده باشد. با وجود اين، ميتوان پرسيد که موجود اشرف کيست؟
فيلسوفان، عالم هستي را داراي چهار مرحله ميدانند: عالم ربوبي، عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت. از آن روي که بين عالم ربوبي و عالم ماده سنخيت وجود ندارد، عوالم ديگري، يعني عالم عقل و عالم مثال، براي ايجاد سنخيت عالم ربوبي با عالم ماده و طبيعت آفريده شده است. از بين موجودات مادي فقط انسان با عالم مثال سنخيت دارد پس براي ايجاد سنخيت کامل بين اين دو عالم بايد انسان کاملي وجود داشته باشد تا واسطه شود و فيض وجود را به عالم طبيعت برساند. البته چنين انساني ديگر انسانها را به تکامل و رستگاري هدايت ميکند؛ يعني همان گونه که قانون سنخيت بين علت و معلول و نيز نظام اسباب و مسببات در عالم تکوين اقتضا ميکند بين عالم ربوبي و عالم طبيعت، عوالم ديگري وجود داشته باشد تا فيض وجود به سبب آنها به عالم طبيعت برسد، دربارة فيض معنوي خداوند و تصرفات او در قلوب انسان نيز بايد واسطهاي وجود داشتهباشد و او کسي جز موجود اشرف يعني انسان کامل نيست.
علاوه بر آنچه گذشت، ادلّه عقلي ديگري مانند برهان فطرت، برهان عنايت، برهان علتغايي و... وجود دارد که ثابت ميکنند، هميشه بايد انسان کاملي بر روي زمين و بين مردم وجود داشته باشد. البته با اين ادله، نميتوان انسان کاملي را شناخت که هماکنون در عالم ماده و بين مردم وجود دارد، اما شيعه براساس احاديث متظافر بلکه متواتر ثابت ميکند اين انسان کامل در عصر حاضر کسي جز حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) نيست. بنابر باور شيعه، او حجت خداوند بر مردم جهان و منجي بلکه مصلح آنان است و بينشان زندگي ميکند، هر چند آنان او را نميشناسند. شيعيان معتقدند او روزي ظهور ميکند، تمام دنيا را از ستم ميرهاند و از عدل و قسط پر ميکند. نمونههايي از اين روايات در بخشهاي ديگر مقاله ذکر ميشود.
ب) امامت: در قرآن مجيد آمده است:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛
من جن و انسان را نيافريدم مگر براي آنکه پرستشم کنند.
جمله «إِلَّا لِيَعْبُدُونَ» استثناي از نفي است و دلالت دارد که آفرينش بي غرض نيست و هدف از آن فقط عبادت است؛ يعني آفريدگار سبحان، مخلوقات و در رأس آنها انسان را آفريد تا عابد خداوند باشند، نه اينکه او معبودشان قرار گيرد، زيرا خداوند غنيّ مطلق است و به هيچ کس و هيچ چيز نياز ندارد. بنابراين، آفريدگار مهربان از آن جهت که «الله» است، به انسان عابد، پاداش ميدهد. اين کار، کمال فعل خداي سبحان است، نه کمال فاعل يعني ذات او.
گفتني است، چنانچه غرضي مانند معرفت براي عبادت مطرح باشد، در اين صورت عبادت غرض متوسط و معرفتي که از عبادت برميخيزد، غرض اَقصي و بالاتر است.
مطلب ديگر اينکه مسير زندگي بشر دو سويه است؛ يعني راهي به خوبيها و طريقي به بديها دارد. بنابر مقتضاي حکمت الهي، انسان نيکيها و بديها را ميشناسد تا بتواند با انتخاب راه حق و دور شدن از باطل رستگار شود.
آدمي با حس و عقل ميتواند تا حدودي راههاي درست را از نادرست بفهمد، اما راه کمال و خوشبختي حقيقي را در تمام ابعاد فردي، اجتماعي و مادي و معنوي نميتواند بازشناسد و اگر راه ديگري براي تکميل اين کمبودها وجود نداشته باشد، هدف خداوند از آفريدن انسان تحقق نمييابد. از اين روي، پروردگار سبحان، راه ديگري را فراتر از حس و عقل يعني وحي توسط پيامبران بزرگ در اختيار بشر گذاشت تا او بتواند به تکامل برسد. آخرينِ پيامبران حضرت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلم) است که علاوه بر منصب نبوت و رسالت، فرمانروايي جامعة اسلامي را نيز بر عهده داشت. اما مهمترين پرسش در بحث مذکور اين است که آيا خداوند پس از رحلت پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مردم را به حال خود رها کرده و کسي يا کساني را براي تبيين معارف و احکام ديني و نيز رهبري آنان منصوب نکرده است؟
در پاسخ، شيعه اصل امامت را در پي اصل نبوت برميشمرد، از آن روي که قرآن کريم کاملترين کتاب آسماني و اسلام آخرين دين الهي است، وجود کساني ضرورت مييابد که معارف قرآني و احکام سعادتبخش اسلام را براي مردم تفسير و تبيين نمايند. آنان به يقين، در نزد شيعه، شايستهترين افراد براي عهدهدار شدن رهبري جامعة انسانياند. بنابراين، امامت يعني اينکه شخصي به جانشيني از پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) رياست عامّة امور ديني و دنيوي مردم را بر عهده داشته باشد.
بنابراين، امامت و خلافت از شئون نبوت و توابع آن است و آنچه دربارة حضرت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلم) اعتبار دارد، دربارة جانشين او نيز معتبر خواهد بود، زيرا جانشين واقعي آن حضرت کسي است که خلاء وجودي او را پر کند و مرجع امور ديني و دنيوي مردم باشد، افزون بر اينکه امام در هر عصري بايد يک نفر باشد، نه بيشتر. همان گونه که خداوند منّان از باب رحمت پيامبران را برگزيد، امامان و جانشينان آنان را نيز انتخاب و به مردم معرفي کرده است، اما در پاسخ به کيستي جانشينان حضرت محمد، احاديث فراواني وجود دارد که آنان را دوازده نفر برميشمرد؛ نخستينشان علي(عليه السلام) و آخرينشان حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف). برخي از محققان بزرگ اين گونه احاديث را در مجموعة خاصّي گردآوردهاند که يکي از آنها را از پيامبر خدا(صلّي الله عليه و آله و سلم) ذکر ميکنيم:
جبرئيل از جانب پروردگار «عزيز و جليل» به من خبر داد: هر کس بداند خدايي جز من نيست و محمد بنده و فرستاده من، و عليبنابيطالب خليفة من است و اماماني که از فرزندان اويند، حجّتهاي مناند، او را با رحمتم در بهشت وارد ميکنم و با بخششم از آتش نجاتش ميدهم و او را از خاصّان و خالصان خود قرار ميدهم. اگر مرا ندا دهد، به او لبيک ميگويم، و اگر دعا کند، اجابتش ميکنم، و اگر چيزي از من بخواهد، به او ميدهم، و اگر ساکت باشد، خودم به او توجه ميکنم و اگر بدي کند، بر او رحمت آورم، و اگر از من بگريزد، او را به خود ميخوانم، و اگر به من بازگردد، او را ميپذيرم، و چنانچه درِ خانهام را بکوبد آن را به رويش ميگشايم. و هر کس گواهي دهد جز من خدايي نيست اما شهادت ندهد که محمد بنده و فرستاده من است، يا آن را بگويد ولي اقرار نکند علي بن ابيطالب خليفة من است، يا به آن گواهي دهد ولي اماماني را که از فرزندان اويند، حجتهاي من نداند، همانا نعمتم را انکار کرده، عظمتم را کوچک شمرده و به آيات و کتابهايم کفر ورزيده است. اگر مرا بخواند محجوبش ميکنم، و اگر از من چيزي بخواهد، به او نميدهم، و اگر مرا ندا کند، به او گوش نميدهم. و اگر دعا کند، آن را مستجاب نميکنم، و اگر به من اميد بندد، نااميدش ميکنم، و اين جزاي من براي اوست، و من هيچگاه به بندگانم ستم نميکنم.
جابر بن عبدالله انصاري از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلم) ميپرسد: «امامان از فرزندان علي بن ابيطالب چه کسانياند؟» آن حضرت ميفرمايد:
حسن و حسين، سروران جوانان بهشت، سپس سرآمد عابد زمانش علي بن الحسين، سپس باقر، محمد بن علي، (اي جابر به زودي تو او را ميبيني، هرگاه به حضورش مشرف شدي، سلام مرا به او برسان!) پس از او صادق، جعفر بن محمد است، سپس کاظم، موسي بن جعفر، سپس رضا علي بن موسي، سپس تقي محمد بن علي، سپس نقي علي بن محمد، سپس زکي حسن بن علي، سپس فرزندش قائم به حق، مهديِ امت من است؛ آن کسي که زمين را از قسط و عدل پر ميکند، هنگامي که ستم و حقکشي آن را فرا گرفته باشد. اي جابر! اينان، جانشينان، اوصيا و فرزندان و خويشان مناند. هر کس از آنان پيروي کند، از من فرمان برده است و هر کس از آنان نافرماني کند، بر من عصيان ورزيده است و هر کس يکيشان را انکار کند، مرا نپذيرفته است. خداي (عزَّوجَلّ) توسط آنان آسمان را نگه ميدارد که بر زمين فرود نيايد مگر آنگاه که خودش اذن فرمايد، و پروردگار به برکت آنان، نميگذارد زمين اهلش را در خود فرو کشد.
بنابراين، منجي بشر حضرت مهدي(عجّل الله تعالي فرجه الشريف) ، امام يعني جانشين به حق پيامبر خداست و رياست و مرجعيت ديني و دنيوي مردم حق مسلم او به شمار ميآيد.
تعداد صفحات : 5